مقام و منزلت اهل بیت (ع) ودوستی آن بزرگواران
مقام و منزلت اهل بیت (ع) ودوستی آن بزرگواران
مقام و منزلت اهل بیت (ع) ودوستی آن بزرگواران
نويسنده: آیت الله العظمی محمد بهجت فومنی (ره)
آقایان مداح و ذاکر اهل بیت علیهم السلام که مبتلا هستند به این شغل و این کار، مشغول باشند به مداحی اهل بیت علیهم السلام، به ذکر فضائل آنها و مطاعن اعداء اهل بیت علیهم السلام و مصائبی که بر ایشان وارد شده است.
همه اینها [مداحان] باید بدانند در چه موقفی هستند؟ چه کاری را دارند انجام می دهند؟ برای چه این کارها را می کنند؟
باید بدانند که همان مودت ذی القربی را که در قرآن هست، دارند پیاده می کنند، چه ذکر فضائل اهل بیت علیهم السلام باشد و چه ذکر مصائب آنها؛ همه اینها ادا کردن اجر رسالت است؛ تثبیت کردن مردم را به «قرآن» است.
چرا؟ [زیرا] که در قرآن هست: « إلا الموده فی القربی. شوری/23 » اگر کسی بگوید: « ما قرآن را می خواهیم و می گیریم، اما به اهل بیت کاری نداریم، چه کار داریم به اهل بیت؟ » « حسبنا کتاب الله »، می گوئیم:[ آیا می شود] کتاب الهی که در آن « إلا الموده فی القربی » هست قبول داشته باشید ولی بگویید به اهل بیت کاری نداریم؟ کتاب الله که در آن آیه « اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی. مائده/3 » هست و شما هم آن را می خوانی، آیا اکمال محقق می شود بدون ولایت اهل بیت علیهم السلام؟ در قرآنی که می گوئید آن را قبول داریم، آیه « انما ولیکم الله و رسوله و الذین یؤتون الزکاة و هم راکعون. مائده/5 » هست؛ یا اینکه در قرآن شما این آیه نیست؟! بله اگر در قرآن شما این آیه ها نباشد، ممکن است بگوئید ما قرآن را می گیریم، ولی در قرآن که این آیه ها نیست.
پس، باید بدانیم که یک واجب بزرگی بر دوش همه است، معلمین به وسیله تعلیم و بر مادحین به عمل به اینها بفهمانند که از محبت اهل بیت علیهم السلام نباید دست بر داشت، همه چیز توی محبّت است، اگر چیزی داریم از محبّت است.
اگر ما خدا را دوست داشته باشیم، آیا ممکن است دوستانش را دوست نداشته باشیم؟ آیا ممکن است اعمالی را که او دوست دارد، دوست نداشته باشیم؟ آیا چنین چیزی ممکن است که کسی دوست خدا باشد، اما دوست دوستان خدا نباشد، دوست اعمالی که خدا دشمن دارد، باشد؟ آیا چنین چیزی ممکن است؟ قهراً کسی که گفته: « حسبنا کتاب الله » [می گوید] خیر نه وصیتی و نه هیچ چیز دیگری لازم نیست. [ این حرف] دروغ واضح و اشکار است؛ مثل اینکه در روز بگوید حالا شب است، یا در شب بگوید حالا روز است.
کتاب الله که پر است از « کونوا مع الصادقین. توبه/119 » (و امثال آن)؛ کتاب الله که متقین و فاسقین را در دو صف قرار داده است، ببینید متقین کیانند؟ فاسقین کیانند؟ راستگویان کیانند دروغگویان کیانند؟
آیا می شود تفکیک کرد. این مثل این است که بگویند: ما نصف قرآن را قبول داریم، نصف دیگرش را قبول نداریم. کما اینکه نصاری و یهود از دوستانشان در سیصد سال قبل معاهده گرفته اند که لعن یهود و نصاری باید از قرآن حذف شود و غیر از خداپرستی چیز دیگری در قرآن نباشد!!
آیا چیزی را که تنصیفش کنیم قرآن است؛ پس [شاید بگویند] خداپرستی هم لازم نیست در قرآن باشد؛ همین که انسان کسی را نکشد، کسی را نزند [کافی است]!! خداپرستی هم لازم نیست!! بت پرستها هم بگویند: « ما هم نکاحی داریم، سفاحی داریم، مال مردم خوری داریم و ... - [ بالاخره] یک چیزهائی را آنها قائلند- اما اینکه خدا یکی باشد، نه، این [ بتها] « شفعائنا عند الله » اگر بنا باشد بر تبعیض، اکثر مردم اصلاً خداپرست نیستند، اکثر مردم بت پرستند.
[ دین خدا] تبعیضی نیست، یا باید همه اش را بگیری یا هیچ چیزش را نگیری.
[در زمانی] یک مرد ناجوری بود. وصیت کرد وقت مردنش به بچه ها اینهایی که شما را دعوت می کنند به خداپرستی و دینداری، تا می توانید انکار کنید. اگر مغلوب شوید در برابر مدعی که خدایی هست، دیگر از شر اینها راحت نیستید، باید تابع اینها شوید که اگر بگویند: زن باید از باطن دست وضو بگیرد و مرد از ظاهر دست، دیگر نمی توانید مخالفت کنید و تا آخر این مطلب ادامه پیدا می کند.
پس قهراً این کسانی که می گویند: این مدّاحی چیست؟ مصیبت خوانی چیست؟ اشک ریختن چیست، این قدر احمق هستند که نمی فهمند این اشک طریقه تمام انبیاء(ع) بود برای شوق لقاء الله، برای تحصیل رضوان الله، و مسأله دوستان خدا هم از همین باب است. محبت اینها هم اگر در فرح اینها و مصیبت و حزنشان اشک آورد، این هم همان طور است [مثل گریه برای شوق و خوف خداست.]
دلیل خیلی است؛ اول اینکه همه انبیاء(ع) از خوف خدا بکاء داشتند. آیا از شوق لقای خدا بکاء نداشتند؟ انبیاء(ع) کارشان همین بوده است. اگر کسی انبیاء(ع) را قبول دارد باید بکاء اینها را هم قبول داشته باشد.
و همچنین [از ادلّه بر مطلب] این مسأله است که [در روایات] وارد شده و منصوص و ثابت است، در اذن دخول حرم سیدالشهداء(ع) که [شخص بگوید:]
« ءادخل یا الله، ءادخل یا رسول الله، ءادخل ... » و از تمام ائمه(ع) استیذان می شود. (بعد در ادامه روایت هست که):
« فان دمعت عینک فتلک علامة الاذن ». اگر اشکی از چشم آید، علامت این است که به تو اذن داده اند. این اشک چشم، به اعلی علیین مربوط است. اما کیست که این مطلب را بفهمد، کیست که عاقل باشد؟! اما نادانها می گویند: اشک چیست- نعوذبالله- خرافات است، اینها چیست؟! این اشک چشم، به آن بالا مربوط است.
عمل «امَ داوود» آن قدر مفصل است که از ظهر تا غروب، بعضی ها آن را تمام نمی توانند بکنند [در آن نقل شده] که در سجده آخر آن، سعی کن اشکی از چشمت بیاید؛ اگر آمد، علامت این است که دعایت مستجاب شده است. عجب شما می گویید این اشک هیچ کاره است؟! نخیر این اشتباه محض است، این اشک به اعلی علیین مربوط است، از آنجا استیذان می کند، از آنجا استجابت دعا می کند.
فلذا باید کسانی که حاجت مهمه ای دارند، یکی از همین نمازها و از این عبادتهایی که برای حاجت ذکر شده است [بجا آورند] و اگر بخواهند تثبیت بکنند، تأیید بکنند و برسند به حاجت خودشان بلاشک، ملتفت باشند بعد از آن طلب حاجت و نمازها و دعاها بروند به سجود و در سجود سعی کنند [به اندازه] بال مگسی چشم تر بشوند، این علامت این است که مطلب تمام شد.
بله چیزی که هست این است که عینک ما درست صاف نیست، ما نمی فهمیم، فرضاً ما از خدا خانه می خواهیم، اما خدا به مصلحت ما نمی داند، چه می کند؟ آیا باطل می کند دعای ما را؟ خیر بالاتر از خانه به ما می دهد؛ به ملک می فرماید: چند سال بر عمر این شخص بیفزا. این بیچاره خیال می کند این همه زحمت کشید، آخر اثری از خانه و دعای خودش ندید، دعایش مستجاب نشد، اما نمی داند بالاتر از استجابت این دعا را به او داده اند، ولی او نمی فهمد.
حسن ظن به خدا باید داشته باشیم، عینکت باید واسع و صاف باشد، کدورت نداشته باشد.
به خدا می سپاریم همه را در تثبیت این اصل اصیل که « مودّت ذی القربی » است با همه لوازمش تا آخر، که ثابت قدم باشیم. ان شاء الله.
منبع: کتاب به سوی محبوب و کتاب برگی از دفتر آفتاب
/خ
همه اینها [مداحان] باید بدانند در چه موقفی هستند؟ چه کاری را دارند انجام می دهند؟ برای چه این کارها را می کنند؟
باید بدانند که همان مودت ذی القربی را که در قرآن هست، دارند پیاده می کنند، چه ذکر فضائل اهل بیت علیهم السلام باشد و چه ذکر مصائب آنها؛ همه اینها ادا کردن اجر رسالت است؛ تثبیت کردن مردم را به «قرآن» است.
چرا؟ [زیرا] که در قرآن هست: « إلا الموده فی القربی. شوری/23 » اگر کسی بگوید: « ما قرآن را می خواهیم و می گیریم، اما به اهل بیت کاری نداریم، چه کار داریم به اهل بیت؟ » « حسبنا کتاب الله »، می گوئیم:[ آیا می شود] کتاب الهی که در آن « إلا الموده فی القربی » هست قبول داشته باشید ولی بگویید به اهل بیت کاری نداریم؟ کتاب الله که در آن آیه « اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی. مائده/3 » هست و شما هم آن را می خوانی، آیا اکمال محقق می شود بدون ولایت اهل بیت علیهم السلام؟ در قرآنی که می گوئید آن را قبول داریم، آیه « انما ولیکم الله و رسوله و الذین یؤتون الزکاة و هم راکعون. مائده/5 » هست؛ یا اینکه در قرآن شما این آیه نیست؟! بله اگر در قرآن شما این آیه ها نباشد، ممکن است بگوئید ما قرآن را می گیریم، ولی در قرآن که این آیه ها نیست.
پس، باید بدانیم که یک واجب بزرگی بر دوش همه است، معلمین به وسیله تعلیم و بر مادحین به عمل به اینها بفهمانند که از محبت اهل بیت علیهم السلام نباید دست بر داشت، همه چیز توی محبّت است، اگر چیزی داریم از محبّت است.
اگر ما خدا را دوست داشته باشیم، آیا ممکن است دوستانش را دوست نداشته باشیم؟ آیا ممکن است اعمالی را که او دوست دارد، دوست نداشته باشیم؟ آیا چنین چیزی ممکن است که کسی دوست خدا باشد، اما دوست دوستان خدا نباشد، دوست اعمالی که خدا دشمن دارد، باشد؟ آیا چنین چیزی ممکن است؟ قهراً کسی که گفته: « حسبنا کتاب الله » [می گوید] خیر نه وصیتی و نه هیچ چیز دیگری لازم نیست. [ این حرف] دروغ واضح و اشکار است؛ مثل اینکه در روز بگوید حالا شب است، یا در شب بگوید حالا روز است.
کتاب الله که پر است از « کونوا مع الصادقین. توبه/119 » (و امثال آن)؛ کتاب الله که متقین و فاسقین را در دو صف قرار داده است، ببینید متقین کیانند؟ فاسقین کیانند؟ راستگویان کیانند دروغگویان کیانند؟
آیا می شود تفکیک کرد. این مثل این است که بگویند: ما نصف قرآن را قبول داریم، نصف دیگرش را قبول نداریم. کما اینکه نصاری و یهود از دوستانشان در سیصد سال قبل معاهده گرفته اند که لعن یهود و نصاری باید از قرآن حذف شود و غیر از خداپرستی چیز دیگری در قرآن نباشد!!
آیا چیزی را که تنصیفش کنیم قرآن است؛ پس [شاید بگویند] خداپرستی هم لازم نیست در قرآن باشد؛ همین که انسان کسی را نکشد، کسی را نزند [کافی است]!! خداپرستی هم لازم نیست!! بت پرستها هم بگویند: « ما هم نکاحی داریم، سفاحی داریم، مال مردم خوری داریم و ... - [ بالاخره] یک چیزهائی را آنها قائلند- اما اینکه خدا یکی باشد، نه، این [ بتها] « شفعائنا عند الله » اگر بنا باشد بر تبعیض، اکثر مردم اصلاً خداپرست نیستند، اکثر مردم بت پرستند.
[ دین خدا] تبعیضی نیست، یا باید همه اش را بگیری یا هیچ چیزش را نگیری.
[در زمانی] یک مرد ناجوری بود. وصیت کرد وقت مردنش به بچه ها اینهایی که شما را دعوت می کنند به خداپرستی و دینداری، تا می توانید انکار کنید. اگر مغلوب شوید در برابر مدعی که خدایی هست، دیگر از شر اینها راحت نیستید، باید تابع اینها شوید که اگر بگویند: زن باید از باطن دست وضو بگیرد و مرد از ظاهر دست، دیگر نمی توانید مخالفت کنید و تا آخر این مطلب ادامه پیدا می کند.
پس قهراً این کسانی که می گویند: این مدّاحی چیست؟ مصیبت خوانی چیست؟ اشک ریختن چیست، این قدر احمق هستند که نمی فهمند این اشک طریقه تمام انبیاء(ع) بود برای شوق لقاء الله، برای تحصیل رضوان الله، و مسأله دوستان خدا هم از همین باب است. محبت اینها هم اگر در فرح اینها و مصیبت و حزنشان اشک آورد، این هم همان طور است [مثل گریه برای شوق و خوف خداست.]
دلیل خیلی است؛ اول اینکه همه انبیاء(ع) از خوف خدا بکاء داشتند. آیا از شوق لقای خدا بکاء نداشتند؟ انبیاء(ع) کارشان همین بوده است. اگر کسی انبیاء(ع) را قبول دارد باید بکاء اینها را هم قبول داشته باشد.
و همچنین [از ادلّه بر مطلب] این مسأله است که [در روایات] وارد شده و منصوص و ثابت است، در اذن دخول حرم سیدالشهداء(ع) که [شخص بگوید:]
« ءادخل یا الله، ءادخل یا رسول الله، ءادخل ... » و از تمام ائمه(ع) استیذان می شود. (بعد در ادامه روایت هست که):
« فان دمعت عینک فتلک علامة الاذن ». اگر اشکی از چشم آید، علامت این است که به تو اذن داده اند. این اشک چشم، به اعلی علیین مربوط است. اما کیست که این مطلب را بفهمد، کیست که عاقل باشد؟! اما نادانها می گویند: اشک چیست- نعوذبالله- خرافات است، اینها چیست؟! این اشک چشم، به آن بالا مربوط است.
عمل «امَ داوود» آن قدر مفصل است که از ظهر تا غروب، بعضی ها آن را تمام نمی توانند بکنند [در آن نقل شده] که در سجده آخر آن، سعی کن اشکی از چشمت بیاید؛ اگر آمد، علامت این است که دعایت مستجاب شده است. عجب شما می گویید این اشک هیچ کاره است؟! نخیر این اشتباه محض است، این اشک به اعلی علیین مربوط است، از آنجا استیذان می کند، از آنجا استجابت دعا می کند.
فلذا باید کسانی که حاجت مهمه ای دارند، یکی از همین نمازها و از این عبادتهایی که برای حاجت ذکر شده است [بجا آورند] و اگر بخواهند تثبیت بکنند، تأیید بکنند و برسند به حاجت خودشان بلاشک، ملتفت باشند بعد از آن طلب حاجت و نمازها و دعاها بروند به سجود و در سجود سعی کنند [به اندازه] بال مگسی چشم تر بشوند، این علامت این است که مطلب تمام شد.
بله چیزی که هست این است که عینک ما درست صاف نیست، ما نمی فهمیم، فرضاً ما از خدا خانه می خواهیم، اما خدا به مصلحت ما نمی داند، چه می کند؟ آیا باطل می کند دعای ما را؟ خیر بالاتر از خانه به ما می دهد؛ به ملک می فرماید: چند سال بر عمر این شخص بیفزا. این بیچاره خیال می کند این همه زحمت کشید، آخر اثری از خانه و دعای خودش ندید، دعایش مستجاب نشد، اما نمی داند بالاتر از استجابت این دعا را به او داده اند، ولی او نمی فهمد.
حسن ظن به خدا باید داشته باشیم، عینکت باید واسع و صاف باشد، کدورت نداشته باشد.
به خدا می سپاریم همه را در تثبیت این اصل اصیل که « مودّت ذی القربی » است با همه لوازمش تا آخر، که ثابت قدم باشیم. ان شاء الله.
منبع: کتاب به سوی محبوب و کتاب برگی از دفتر آفتاب
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}